تک پارتی پارتی(درخواستی)
وقتی که چند روزه که با پسر خالت خیلی گرم میگیری و اون بشدت حسودیش .....میشه
با فامیلاتون رفته بودین مسافرت تو توی مسافرت خیلی با پسر خالت گرم میگیرفتی چون از بچگی باهاش بزرگ شده بودی و مثل داداشت بود
پسر حالت:ات این پستو نگا کن
(دستشو گذاشت رو شونت)
ات:کو 😂🤣😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😂😂😂😂😂😂😂😂🤣😂خیلی🤣باحاله🤣🤣
پسر خالت:🤣🤣🤣🤣🤣🤣
فلیکس:کو به منم نشون بدین
[پسر خالت گوشیو به سمت فلیکس گرفت]
فلیکس:خو الان این چیش خنده داره؟(بچه ها پسته صدای گوز بود)
ات:ولش کن🤣🤣🤣
(ات داشت همراه با خندیدن پسر خالش رو میزد)
که بعداز حدود ۱۵ دقیقه خندیدن به اون پست دیگه آروم گرفتین
شب همه فامیل جمع شدین تا بازی کنین قرار شد اسم فامیل بازی کنین(چیه خیلیم بازی قشنگیه فقط نمیدونم تو بقیه کشورهاهم هست یانه )
اسم فامیل گروهی قرار شد بازی کنین
به ۲تا گروه سه نفره تقسیم شدین
پسر خالت:من اتو میخوام
شوهر خالت:منم فلیکس
بابات:مامان ات رو انتخاب میکنه
آبجیت:منم خاله
ات:خوب شروع شد کی اول بگه؟
فلیکس؛ماماماماااااااااا
پسر خالت:باشه بابا بگو
فلیکس:[پ]
*شروع میکنن به نوشتن*
پسر خالت:استپ استپپپپپپ هیچکی ننویسه..... اسم پدرام
فلیکس و شوهر خالت:پرهام
بابات و مامانت:پروانه
آبجیت و خالت:پرستو
پسر خالت:فامیل...پدرامی😂
فلیکس:پدرامی فامیلی نیستتتتتت🫤😡
بقیه هم گفتن چند دور بازی کردین بازی تموم شد و تو و پسر خالت بردین
بعد بازی رفتین تا بخوابین هرکسی رفت اتاق خودش تو فلیکسم رفتین اتاق خودتون
(تو اتاق)
[فلیکس رو کاناپه ای که تو اتاق بود دراز کشید]
ات:بیبی چرا اونجا خوابیدی
فلیکس:همینجوری
ات:اوه پس همینجوری(اومد پیش فلیکس)من تورو میشناسم اتفاقی افتاده؟
فلیکس:نگو که نمیدونی
ات:چیو
فلیکس:چرا انقدر به اون پسر خاله نچسبت میچسبی؟
ات:کی گفته
فلیکس:ات کور فرضم نکن از وقتی اومدیم همش پیش اونی و بهش چسبیدی
ات:اوه پس حسودی کردی
فلیکس:نخیرم نپیچون
ات:فلیکس من چرا باید بهش بچسبم فقط چون از بچگی باهاش بزرگ شدم الان باهاش راحتم من جز ددیم کس دیگه ای رو نمی بینم
فلیکس:اوم ددی میتونی به این ددیت یه چیزی بدی تا باهات آشتی کنه
ات:وای صدا میره
فلیکس:نمیره اگرم رفت مهم نیست پس الان برام ساک بزن
ات:شروع کرد ساک زدن و بعد دیگه بنده اطلاعی ندارم(گشادیم میشه بنویسم)
صبح هم هیچکس هیچی نفهمید
*پایان*
با فامیلاتون رفته بودین مسافرت تو توی مسافرت خیلی با پسر خالت گرم میگیرفتی چون از بچگی باهاش بزرگ شده بودی و مثل داداشت بود
پسر حالت:ات این پستو نگا کن
(دستشو گذاشت رو شونت)
ات:کو 😂🤣😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😂😂😂😂😂😂😂😂🤣😂خیلی🤣باحاله🤣🤣
پسر خالت:🤣🤣🤣🤣🤣🤣
فلیکس:کو به منم نشون بدین
[پسر خالت گوشیو به سمت فلیکس گرفت]
فلیکس:خو الان این چیش خنده داره؟(بچه ها پسته صدای گوز بود)
ات:ولش کن🤣🤣🤣
(ات داشت همراه با خندیدن پسر خالش رو میزد)
که بعداز حدود ۱۵ دقیقه خندیدن به اون پست دیگه آروم گرفتین
شب همه فامیل جمع شدین تا بازی کنین قرار شد اسم فامیل بازی کنین(چیه خیلیم بازی قشنگیه فقط نمیدونم تو بقیه کشورهاهم هست یانه )
اسم فامیل گروهی قرار شد بازی کنین
به ۲تا گروه سه نفره تقسیم شدین
پسر خالت:من اتو میخوام
شوهر خالت:منم فلیکس
بابات:مامان ات رو انتخاب میکنه
آبجیت:منم خاله
ات:خوب شروع شد کی اول بگه؟
فلیکس؛ماماماماااااااااا
پسر خالت:باشه بابا بگو
فلیکس:[پ]
*شروع میکنن به نوشتن*
پسر خالت:استپ استپپپپپپ هیچکی ننویسه..... اسم پدرام
فلیکس و شوهر خالت:پرهام
بابات و مامانت:پروانه
آبجیت و خالت:پرستو
پسر خالت:فامیل...پدرامی😂
فلیکس:پدرامی فامیلی نیستتتتتت🫤😡
بقیه هم گفتن چند دور بازی کردین بازی تموم شد و تو و پسر خالت بردین
بعد بازی رفتین تا بخوابین هرکسی رفت اتاق خودش تو فلیکسم رفتین اتاق خودتون
(تو اتاق)
[فلیکس رو کاناپه ای که تو اتاق بود دراز کشید]
ات:بیبی چرا اونجا خوابیدی
فلیکس:همینجوری
ات:اوه پس همینجوری(اومد پیش فلیکس)من تورو میشناسم اتفاقی افتاده؟
فلیکس:نگو که نمیدونی
ات:چیو
فلیکس:چرا انقدر به اون پسر خاله نچسبت میچسبی؟
ات:کی گفته
فلیکس:ات کور فرضم نکن از وقتی اومدیم همش پیش اونی و بهش چسبیدی
ات:اوه پس حسودی کردی
فلیکس:نخیرم نپیچون
ات:فلیکس من چرا باید بهش بچسبم فقط چون از بچگی باهاش بزرگ شدم الان باهاش راحتم من جز ددیم کس دیگه ای رو نمی بینم
فلیکس:اوم ددی میتونی به این ددیت یه چیزی بدی تا باهات آشتی کنه
ات:وای صدا میره
فلیکس:نمیره اگرم رفت مهم نیست پس الان برام ساک بزن
ات:شروع کرد ساک زدن و بعد دیگه بنده اطلاعی ندارم(گشادیم میشه بنویسم)
صبح هم هیچکس هیچی نفهمید
*پایان*
- ۱۲.۰k
- ۰۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط